نویسنده: علی ابوالحسنی(مُنذِر)




 
چه نیکوست که روشنفکران ما، به جای ستیز با این اصل «رهایی بخش» (که در طول تاریخ حماسه هایی چون جنبش تنباکو، قیام عدالتخانه، خیزش 30 تیر و انقلاب 57 را آفریده است و تضعیف آن نیز، عملا دیکتاتوری مهیب رضا خان را بر کشورمان مسلط کرد) همِّ خویش را مصروف «حسن انجام و تحقق» آن سازند. گفتنی است:
برخورد «انتقادی» با حکومت دینی، و متقابلا «واکنش» اولیای این حکومت دربرابر منتقدین و مخالفین فکری و سیاسی خود – هر دو، «پختگی وظرافت خاص» ی می طلبد که مع الاسف گاه، چنانکه باید، رعایت نمی شود. مسئولان حکومت اسلامی باید در برابر مشکلات، پختگی و صبوری نشان دهند؛ از دوستان نادان و عناصر چاپلوس بر حذر باشند؛ انتقادها را با سعه صدر شنیده و آن را خصومت تلقی نکنند؛ به آراء اندیشمندان بها دهند؛ موضع پدری را نسبت به تمامی آحاد جامعه حفظ کرده و همگان را در سایه لطف خویش جا دهند؛ از دشمن تراشی بیجا خودداری کرده و (به حکم: یک دشمن زیاد است و هزار دوست کم) با حسن تدبیر بکوشند پیوسته از دایره مخالفان نظام کاسته و به جمع دوستان آن بیفزایند؛ با حفظ «اصول جاودانه اسلام»، شرایط متغیر زمان و مکان را در موضعگیریهای روز آمد خود نسبت به موضوعات، خوب در نظر بگیرند؛ به کشف و پرورش استعداها (از هر گروه) همت گمارند؛ نبض جامعه را در دست داشته، به جای درگیری مستقیم، حتی الامکان از شیوه «کنترل از راه دور» بهره جویند و پیش از تمهید آمادگی در مردم، و بدون رعیات ظرفیت آنها، دست به جراحیهای تند نزنند؛ به حکم آخر الدواء الکی (1) اقدامات حاد را به آخرین مرحله برخورد با مشکلات و موانع وانهندو پیش از آن، همه طرق ممکن برای حل مسالمت آمیز قضایا (به ویژه ترمیم زخمها و اختلافات کهنه) را بیازمایند، و در عین حال، در مواقع لزوم، سرعت و قاطعیت کافی نشان دهند... (2)
منتقدین حکومت اسلامی هم، مسئولیتی سنگین بر دوش دارند: آنان هم، به اقتضای حفظ منافع ملی و مصالح حیاتی کشور، باید پختگی و ظرافت لازم برای برخورد با نظام اسلامی و نقائص آن را کاملا درک و تمرین کنند، هوشمندانه از اتخاذ رویه «دفع فاسد به افسد» بر حذر باشند، دسیسه های رنگارنگ دشمن بیدار و مترصد خارجی را (که در پوششهای مختلف و نو به نو، و توسط عوامل نفوذی، اجرا می شود) شناخته و از نفوذیها بر حذر باشند، آثار و تبعات برخوردهای خود را در جامعه و تاریخ پیشاپیش بدقت محاسبه و ارزیابی کنند، و بویژه از اینکه طعمه چرب قدرتهای خارجی گردند سخت برحذر باشند... (3) مدارا و هم سخنی با دیگران، و اصلاح روش و منش را، باید از خود شروع کرد. (4)
رعایت دقیق نکات فوق، از سوی همگان بویژه صاحبان قدرت اجتماعی و سیاسی (بل الانسان علی نفسه بصیرة ولو أالفی معاذیره) میوه شیرینی دارد که بهره اش پیش از هر چیز به ملت می رسد، و کشور اسلامی ان شاءالله (بی دخالت اجنبی، و با حفظ عزت و کرامت ملی) به سوی رشد و پیشرفت توامان مادی ومعنوی مطلوب پیش خواهد رفت. براستی چرا باید به جای پایمردی و جهاد برای رسیدن به این قله رفیع (که به گمان ما، با همت و مجاهده خالصانه، کاملا دست یافتنی است) شعار «تفکیک دین از دولت» یا نظایر آن را سر دهیم و در تخریب بنیان عقاید «اسلامی» ملت بکوشیم؟ و بعضا مشکل اساسی خود با عقاید مردم را، در لفافی از ژستهای اصلاحی یا مخالف خوانی در برابر دولت بپیچیم؟!
راقم سطور کاملا موافق است که عملکرد روحانیت در طول تاریخ عموما، و کارنامه جمهوری اسلامی در دو دهه اخیر خصوصا، نقد شود؛ منتها نقد به معنی درست و اصولی آن، یعنی جدا کردن سره از ناسره، که لازمه اش بررسی عالمانه / منصفانه موضوع مورد نظر، وتحقیق و تفحص کافی در زوایا وبطون آن، همراه با ملاحظه محظورات و موانع گوناگون پیچیده و تنیده در وی، و نیز مقایسه دقیق عملکرد روحانیت با نمونه های مشابه و موازی آن در تاریخ، و اینهمه، بدون مبالغه در نقاط منفی یا مثبت، و بزرگ کردن خطاها و پیشرفتهای آن، و دخالت دادن عقده های فروخفته یا سرکوفته ایدئولوژیک، و تصفیه حسابهای حزبی و جناحی... (5)
20 سال، برای نهادینه شدن فرهنگ نظام ولایی، و رعایت ملزومات فکری و عملی آن در کشور، حقیقتا زمان کافی نیست (دموکراسی در غرب، بویژه انگلیس، چند صد سال سابقه اجرا دارد) و مسلما اگر اندیشمندان و دلسوزان جامعه ما، برای تبیین و تقویت این ملزومات بسیج شوند، ملت ایران از مواهب این نظام «ملی – دینی»، بیشتر و بهتر استفاده خواهد برد...، تا با این امانت سنگین – نعمت حاکمیت اسلام – چه کنیم.؟!

پی نوشت ها :

1. آخرین درمان، داغ کردن محل درد است (ضرب المثل عربی)
2. موافقین نظام و رهبری نیز باید آبرو و حیثیت این دو را پاس داشته و با نحوه سلوک و برخوردشان با مردم، موجب وهن حکومت اسلامی نشوند. در معنی، بیش از آنکه با زبان و شعار به تبلیغ انقلاب و دفاع از رهبران برخیزند، با عمل صالح و خدمت بی شائبه به مردم، در توسعه و تثبیت نفوذ آنان بکوشند. بویژه، آبرو و نفوذ رهبری را خرج اغراض شخصی و گروهی خود نکنند، بلکه از خود برای حفظ آبروی وی مایه بگذارند..
3. در بحبوحه جنگ تحمیلی، یکی از خبرنگاران «ضد انقلاب» در خارج از کشور، مصاحبه ای با رضا قطبی ترتیب داد. آقای قطبی، منسوب نزدیک فرح پهلوی است که در اوج حکومت شاه به پست مهم ریاست رادیو تلویزیون گمارده شده بود. نفوذش در رژیم سابق به حدی بود که، به قول مسعود انصاری: متن مشهوری که شاه در بحبوحه انقلاب اسلامی (به عنوان دریافت و قبول پیام انقلاب ملت) از رادیو خواند توسط همین قطبی وو یارانش تهیه و به گردن اعلی حضرت! گذاشته شده بود. هدف از قرائت آن نوشته، ظاهرا مهار امواج انقلاب بود، که «از قضا سرکنگبین صفرا فزود» و آن نوشته، در تاریخ، تنها داغ باطلی بر پیشانی شاه و مهر تاییدی بر حقانیت قیام ملت شد! از همین رو نیز محمدرضا پس از آن ماجرا، همواره از قطبی سخت دلخور بود. زمانی که انقلاب اوج بیشتری یافت، قطبی به علت بستگی آشکارش با رژیم پهلوی، چاره ای جز فرار از کشور ندید و پس از آن همه مکنت و شوکت، آواره جهان شد. با این سوابق، پیداست نباید دل خوشی از انقلاب که موجب دربدری و بیخانمانی او شده بود، داشته باشد...
باری، خبرنگار مزبور، با شناختی که از ضدّیت طبیعی قطبی با رهبران نظام اسلامی داشت، از سران حکومت وقت ایران، با لحنی توهین آمیز یادکرده و اصرار داشت از قطبی نیز مطالبی بر ضد آنها بگیرد. قطبی، اما، از این امر طفره می رفت و زمانی هم که اصرار خبرنگار را دید، با لحنی قاطع (قریب به این مضمون) به او گفت: ببین عزیز من! ما در شیوه ی حکومتداری، با سران فعلی حکومت ایران اختلاف نظر داریم و اختلافمان، کم هم نیست. چندی، ما در ایران سرکار بودیم و طبق سلیقه و دیدگاه خویش، به نظر خود، کشور را اداره کردیم. بعد هم، با انقلابی که رخ داد، معلوم شد مردم ما را نمی خواهند و ناچار ایران را ترک گفتیم. حالا به جای ما، اینها سرکارند و در شرایط حساس کنونی که کشور شدیداً گرفتار تجاوز یک دیکتاتور خون آشام (صدام) است، به شیوه ی خود، سرسختانه مشغول دفاع از مرزهای کشورند. اینها در حال حاضر، مظهر و نماینده ملت و کشور ایران به شمار می روند و مخالفت ما با آنها، نباید به گونه ای باشد که به نفع دشمن متجاوز خارجی تمام شود. بنابراین، تو حق نداری به آنها توهین کنی! حرفت را بزن!...
وقتی که فردی چون قطبی، با آن سوابق، به ملاحظه ی منافع ملی کشورش، در چنان موقع حساس، چنین پختگی و انصافی از خود نشان دهد، تکلیف ما انقلابیون، معلوم است...
به یک نمونه ی دیگر، این بار از ینگه دنیا، اشاره کنیم: ریگان و رقیب وی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا- چنانکه معمول مبارزات انتخاباتی در غرب است- در طول رقابت مزبور، از هیچ گونه توهین به یکدیگر و استعمال الفاظ رکیک در حق هم دریغ نداشتند. تا آنجا که رقیب ریگان گفته بود: این آقا (اشاره به ریگان)، هنرپیشه سینما بوده و هرگز شایستگی این سِمَت را ندارد و حال هم غذا زیاد خورده و از روی شکم حرف می زند... و افزوده بود: وای به حال کشوری که رئیس جمهورش ریگان باشد و اساساً فاتحه ی آمریکا را با چنین رئیس جمهوری، باید خواند!... (نقل به مضمون)
روزگار چرخید و اتفاقاً ریگان در انتخابات پیروز شد و به عنوان «رئیس جمهور منتخب مردم»، وارد کاخ سفید شد. پس از آن، یکی از خبرنگاران به سراغ رقیب ریگان رفت و با یادآوری سخنان نیش دار او راجع به ریگان، گفت: شما می گفتید اگر وی به ریاست جمهوری برگزیده شود فاتحه آمریکا را باید خواند. حالا که او رئیس جمهور شده، ارزیابی شما چیست؟ آیا هنوز هم این گونه می اندیشید؟! رقیب ریگان پاسخ جالبی به خبرنگار داده بود که برای همه ما درس بزرگی در بر دارد: «آن روز من و او، دو فرد معمولی بودیم که کاندیدای انتخابات شده بودیم. اما اینک او رئیس جمهور کشور، و مظهر نماینده ی ملت آمریکاست، و قضیه کاملاً فرق کرده است. آقای ریگان، در حال حاضر رئیس جمهور من اند و من تحت فرمان او قرار دارم؛ و لذا (برای حفظ منافع ملی ایالات متحده) هر جا که بگوید تحت امر او حاضر به خدمت هستم...
الهی دشمنان دادند دست دوستی با هم
چرا ما دوستان پیوسته در افگار هم باشیم؟!
4. براستی، کسانی که به اصطلاح در موضع«اپوزیسیون»، نسبت به احساسات و افکار دیگران، ناشکیبا و بی تحمل اند، چگونه پس از دستیابی به کرسی قدرت، اصول انسانی را پاس خواهند داشت، و از حریف، توقع انصاف؟!
5. به گمان ما، بایستی صاحب نظران (صاحب نظرانی که جز «کعبه» قبله ای و جز «ایران» وطنی نمی شناسند و شهامت «آزادی واقعی نظر و عمل» در برابر امواج سهمگین وارداتی روز و مشهورات رایج زمانه را دارند، و در عین حال بر تجربیات مثبت و ارزشمند دیگر ملل نیز چشم نبسته اند) گام پیش نهند و – فارغ از کشمکشهای جناحی- پرونده انقلاب و نظام را در 20 سا لگذشته گشوده و به «نحو پخته و کارشناسانه»، در برگ برگ آن به دیده دقت و عبرت بنگرند و نقش و تاثیر هر یک از دو جریان «فقاهت» و «روشنفکری» را در ایجاد و پیشبرد جریانات و تحولات گوناگون، و چالش یا تعامل با یکدیگر، بررسی کنند و نهایتا معلوم دارند که نفاط قوت و ضعف عملکرد بیست ساله نظام، جابه جا، معلول چه عوامل و امواج و جریانهایی بوده است؟ و نیز به گمان ما، بایستی پیش و بیش از هر صنف و گروهی، خود روحانیت به این نقد و بررسی عالمانه/ منصفانه بپردازد و سپس به اصلاح نواقص و تکمیل نقاط قوت، همت گمارد...

منبع: ابوالحسنی، علی، (1385)، دیده بان بیدار: دیدگاه ها و مواضع سیاسی و فرهنگی شیخ فضل الله نوری، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ سوم.